آبلیویون

فراموشی

آبلیویون

فراموشی

بی‌خوابی

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۳۸ ق.ظ

نشسته‌ام مطلب آخر بهنام را می‌خوانم.رفته بودم برای پیدا کردن یک اسم خوب برای پیوند دادن البته. فونت درشت نوشته‌اش خیلی توی ذوق می‌زند. درشتی که البته بی‌دلیل هم نیست! دانلود مایکروسافت پروجکت کوفتی هم تمام شد که اصلا حوصله‌ی ور رفتن با برنامه و گزارش آز نوشتن را ندارم.کلوز! ستاره شمار را که پایین‌بالا می‌کنم چشمم به پیوندها می‌خورد. به پیوندهای «دیوارنویس» فکر می‌کنم و اینکه نمی‌توانم همه را به خاطر بیاورم برایم عجیب است، سری به آنجا می‌زنم. به این فکر می‌کنم که از آن هفت‌تا یک نفر 404 شده و فقط یک چراغ در یاهو از او باقی‌مانده، یک نفر گه‌گاهی فقط محض «بودن» می‌نویسد، یک نفر دولا دولا روی شتر است و هر وقت عاشفانه‌ی قابل انتشاری گفته باشد آپ می‌شود، یک نفر هم که عصبانی‌ست و درشت‌درشت می‌نویسد. ما بقی هم حوصله‌ی نوشتن ندارند. به این فکر می‌کنم که برای گذاشتن یا نگذاشتن چندتا پیوند کنار وبلاگ نباید به کسی جواب پس داد. به اینکه فاطمه را پیوند کنم یا نه، اینکه اصلا از کجا پیدایش کردم، به اینکه اصلا چرا دارم این‌ها را می‌نویسم!

  • سعید

نظرات  (۳)

شوق نامه ای بود "بی خوابی" ... ما در مدرسه مان ننرهای باتربیت زیادی داشتیم.خسته هم داشتیم.بی هویت هم داشتیم.رادارِ آزاد هم داشتیم.اما یاغی نداشتیم.بیا در نوشته هایمان کِل سرخپوستی بکشیم.آپاچی شویم.مسیر تشخیص دهیم.سرگیجه لذت بخشی ست...
پاسخ:
شوق‌نامه رو نمی‌فهمم. بی‌خوابی،بی‌خوابی بود! قرار نبود پست اول اینجا باشه. قرار نبود نوشته بشه حتی! بی‌خوابی بود.
آپاچی رو باید سرچ می‌کردم! درباره‌ی سرخ‌پوستا باید بیشتر حرف بزنیم..
  • فرانتس لافکا
  • الان ما کدومشون بودیم ؟؟!

    شناختی دیگه ؟؟ یستردی !
    پاسخ:
    یستردی، ۴۰۴
    تودی، فاوند اگین! (;
    :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی