آبلیویون

فراموشی

آبلیویون

فراموشی

چه بود؟!

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ق.ظ

«سال نکبتی بود». پدرم می‌گفت، چند روز پیش که داشتیم با هم حیاط را جارو می‌زدیم و چشمش به درخت‌های خشک شده افتاد. به کپسول اکسیژن و دستگاه فشارسنج گوشه‌ی هال که فکر می‌کنم می‌بینم حق دارد. به جواب‌های «ای... بد نیستند» مادرم از پشت تلفن که با مکث به احوال‌پرسی‌هایم می‌داد، به دوستانی که داغ‌دار شدند، به آرش، به سکوت بهت‌زده‌ی هر دویمان پشت تلفن، به اراک، به خوابگاه، به خبر خودکشی با قرص... به این‌ها که فکر می‌کنم، سال نکبتی بود.

سال خاتمه بود. پایان درجا زدن. فراموشی آن خاطره‌ی شیرین چند میلی‌ثانیه‌ای. اعداد تکراری اعصاب‌خردکن!

سال طولانی‌ای بود. انگار چند سال بود که تپانده بودند توی هم. «انگار که همین دیروز..» نبود. عمری بود! آغاز خوشی داشت. برای همه. مثل همیشه قرار بود-و امید بود- سال خوبی باشد. و بود، اما خراب شد. امسال اما متفاوت است. متفاوت هم به معنای بهتر نیست لزوما، و امید و آرزو هم نیست این. امسال با تمام سال‌های قبل متفاوت است چون باید باشد، چون هست، چون نمی‌تواند نباشد!

  • سعید

نظرات  (۲)

همین که نوشتی امسال باید سال خوبی باشه و نمیتونه که سال خوبی نباشه مطمئن باش کلی روی همه چیز تاثیر مثبت میذاره و باعث میشه واقعن سال خوبی باشه. یعنی من به اینکه فکرای خوب میتونن باعث خوب شدن همه چیز بشن باور دارم :)
پاسخ:
امیدوارم همین‌طور که میگی باشه...
راستی فک کنم من یه اجازه به شما بده‌کارم، واسه لینک کردن :)
ey baba, yek sa@e daram obvilion mizanam, hichi nemiad
das b ghalamet kheili khoob shode Saeed. jedi migam. hala dg tasmim gereftam followt konam :D
پاسخ:
خاک تو سرت :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی